مخفف

مرجع کلمات و اصطلاحات اختصاری

اصطلاحات یزدی

مجموعه جملات اختصاری در زبان و گویش یزدی
اصطلاح
معنی و مفهوم
آب چَلَقون
آب چکان
اَتفاری
اطواری
اَتکَلَی
بی هدف – اَلَکی
اَخُّوَه
دهن درّه
اَرده
شیره دانه کنجد
اِسبُل
طحال
آس و پاس
لات آسمان جل
اِسَّخ
استخر
آش و لاش
تیکه پاره – درهم کوفته
اِشتی
دوک دستی ریسندگی پشم
اِشتی مِرِش
با دوک دستی پشم می ریسید
اَصِّش
اصلاً
اِقَّدَه
این قدر
اِقَّه
این قدر
آکی
آی فلانی
آکیُک
آی فِلانک
اَلّادگی
عمداً
اَلَم غِرغِر
رنگ و وارنگ نامتجانس و نامناسب
اِمالَه
تنقیه
اِمبار
این دفعه
اَنگوش
انگشت
اُوَتَر
آن طرف تر
اوَتَّرُک
کمی آن طرف تر
اَودَردَه
آبسه در قبال درد در موضع دیگر
اوُر
فاسد و تند شده
اَوزیپو
آب بی رمق
اوضا
اوضاع
او کِردَه
خیسانده خشکبار
اوگوش
آبگوشت
اولَه
آبله
اومبار
آن دفعه
فلانی)اهل کاره
از بی عفّتی ابائی ندارد
ایَچون
این چنین
ایرا اورا
این طرف و آن طرف
بائو
بازو
بِجُم
بِجُنب
تو بَحرش رفتم
به دقت در او نگریستم
بَرگاه
راه ورود آب به کرت
را اوبُرده
کنایه از مهار گسیختگی
بُز میچکُک
بُز مَچَّه با کاف تصغیر
بُز وَرَثه پی کِردَه
کنایه از ارثی بودن بی تقوایی است
بِساط
کنایه از آلت تناسلی
بَسِد شَم
از من سیر شوی
بَشن
اطراف
بُلَن
بلند
بُل و سُندُلَه
ساده لوح
بِلَّن
بگذارند
بُمِ طبع
باب طبع
بَن
آویزان
بُنگ
بانگ و صدا
بیجّه
شاخه سرزده از پای درخت، کنایه از بچه کوچک
بیخ
ریشه
بیزار
بگذار
بی دَسواره
بی دست و پا – بی هنر
بودوُنک
شپش ریز و کوچک
بونَبَرَن
سوء ظن نبرند
بیدپو
گرد قهوه ای رنگ حاصله از ساییدن چوب های پوک داخل درخت بید کهنسال که برای پاشیدن موضع متورم و سرخ به کار می رود
پاتو اوزَن
زن منحرفی که گاه گاه دست از پا خطا می کند
پاشَخ کِردَن
بر سرعت پاها افزودن
پاتوَّه
پاتابه – پاپیچ
پاکی
آلت کارد مانند از ابزار قالیبافی
پِت پِت
صحبت آهسته – پچ پچ
پَخَل
آشغال و جنس نامرغوب
پَخمَه
کُند – بطیء – بی تِحرکّ
پَروم نَمِدَن
زیر بال مرا نمی گیرند
پوز
لب و دهان حیوان
پَس وارون
وارونه
پَسّا
وضع معیشت خوب. پَسایی داشتن کنایه از پس انداز داشتن
پَسَکی
معکوس
پَسَل
مترادف پُشت کنایه از گوشه و کنار
پس و پیش
کنایه از ناحیه عورت جلو و عقب است
پَک و پوز
پوزه و صورت به صورت تحقیر
پیسی
نداری و فقر و دست تنگی
پِسّون
پستان
پَسین
ساعات میانگین زمان بین ظهر و شام
پس وارون
وارون
پَسوغَن
پس انداز
پشت و پَسَل
دور از چشم و دید اطرافیان
پنبه زیر ایذاش
اصطلاحی تحقیر آمیز به معنای پنبه زیر گذاشتن
پیَر
پدر
پیک آجین
نِشکون گرفتن مکرّر
پیناس
بی دستواره و بیکاره
پَسّو
مایع کم مزّه رقیق
پیزی
مقعد
پَش کَن
کلّاش
پیک
نشکون
تاخچه بالا هِشتَه
دست بالا را گرفته است
تارت شد
به هر سو پراکنده شد
تَبّافی
طوّافی – سبزی فروشی
تَپَله
روی هم انباشتن
تپو
تاپو – خُمره گِلی
تَپیک
خاک نرم سست که باندک نسیمی به هوا بلند می شود
تخم و تِلک
تخم و تَرَکَه کنایه از بچه های فراوان و بچه ها و نوه ها
ترپسّی
صدای زدن کف دست به دهان اگر صدا شدیدتر باشد
ترناسک
سِسک – نوعی گنجشک
تِرِتاقی
سبک سر با حرکات جِلف
تَردَه
موریانه
تَس
سیلی با سر انگشتان و اصطلاح شاتَس به سیلی
تَل و مَل
گوشت آلود و چاق
تَلواسَه
هیجان زده شده – تقلّا و دست و پا زدن مریض تب دار
تَلَبَسّی
صدای افتادن شیء در گل و لا
تلمبار
تل – انبار= روی هم انباشتن
تُمبَک
دُنبَک (آلت ضرب)
تَک
تَه
تَک کُل
ته پوست میوه جات
تو
داخل
توس زده
کپک زده
توبره بالا انداختن
لفظ تحقیرآمیز کنایه از منفی جواب دادن است
تولا
پوست و آشغال گوشت
توموس
تموز- هوای گرم و داغ
تنگ و ترش
تنگ و کوچک تر از اندازه
تَنوره
منبع آب عمیق آسیاب آبی که در آن جا برای شناکردن
تُن
تند
تیماج
پوست دباغی شده
تیروترکون
آبله مرغان
تیغه
دیواره نازنک و حایل
تیارت
تأتر – مسخره
تیفون
طوفان
تَو
تاب – پیچ
تِرِک تِرِک کردن
ضربه های آهسته به چیزی زدن
ثبات
باد و نفخی که ناشی از خوراکی های سرد در
جارونِشکُک
جاروی سائیده شده
جانماز آب کشیدن
کنایه از تظاهر به عفّت و پاکدامنی و درست کاری
جِر خوردن
پاره شدن پارچه
جِر زَدَن
نارو زدن
جُرهُر
نام محله ای در یزد که در جنب آن گورستان عمومی به
جَعدَه
جاده
جُف
جفت
جُل
پارچه – پارچه ی کُهنه
جُل بندی
دستمال بسته محتوی لوازم (جُ بسته)
جَلدی
به سرعت و چابکی
جوده
جوی آب
جُمُلی
دوقلو
چاهی
چای
چاق و چماق کردن
سر و وضع خود را آراستن
چخریسُک
جیرجیرک سبز درخت
چَغَل
سفت و محکم
چَغماله
دست و پنجه – سلیقه
چُفت
چفت – کلون
چُلُفته
کلاف سر در گُم – دَرهَم
چَنبَل
چَنبَر
چوری
جوجه
چولی
قوزی و کج و کوله
چوغور
گنجشک
حَیلَه
حجله
خَش
خوش – خوب
خَشُم شد
باعثخوش حالی من شد
خط دور اسمش
صرف نظر کردن از کسی یا چیزی
خَف کردن
در کمین نشستن
خیک
شکم – مشک
خُو
به جای (که) حرف ربط به کار می رود من خو نمی آم
خوار – خار
زشت و بدترکیب و بدقواره
خوش چغماله
خوش دست و پنجه
خونه بُنجَه
خانه و مجموع لوازم در آن
خیارشِنگ
خیار چَنبَر
دَدَر
به دنبال عیِاشی بیرون رفتَن
دِرَخ
درخت
دَروبَس
کنایه از قفل و کلون و عامل به هم بستن در
دَس
دست
دَسّ بَغل
هنر جفت جویی و نحوه عالی هم بستری
دس بِقدّاره
دست به اسلحه بردن و مصمّم برای کاری شدن
دَرِش بِذا
دَرِ آن را بگذار – بس کن
دَرشتی
بیرون گذاشتی
دُشوِل
غده های موجود در گوشت که غیر ماَکول و خوراک
دَرِ مِشکا خیسَوندن
دهانه مشک آب را که به هم بسته و خشک شده به
دَرغَسّی(دَرغی)
صدای شکستن چوب خشک و اگر صدا کمتر باشد
دمَبسّیَ
صدای بم افتادن چیزی بزرگ در آب
دَمِش دَم
به آن نزدیک کنم جعده دَمش دم یعنی جاده را بپا نزدیک کنم و راه بیفتم
دَم
نزدیک و حرارت و لَبَه
دومات
داماد
دول
دَلو
دونه دَر رِخ
دانه بیرون ریخت، بُثورات جلدی ظاهر شد
دولَخ
گرد و خاک توأم با طوفان و باد
دیه
دیگر
را
راه
رِب
مارمولک
رَدّ
در پی و دنبال
رو شد
راه افتاد
رِشک
تخم شپش
رَعف
رفع
رَف
رفت
تا رَف بگه چه)
(تا رفت حرفی بزند)
رو تخ رَن
نفرین است یعنی الهی روی تخت مرده شوی خانه برود
ریق
مدفوع آبکی
ریقماس
لاغر و مردنی و به بچه های اسهالی لاغر گفته می شود
زردنبو
چهره زرد و متورم
زیجیمه
زیرجامه
زیر و رویی
اسهالی شدن
زنجبیل
زَنجبیر
سآر
بی نمک و بی مزه
سَرو
سرآب (مایع پرمزه)
سر و زینت
زینت آلات
سَرت
سرد
سَرُک کشیدن
دزدانه نگریستن
سَرُم نَمِدن
من را رها نمی کنند
سِغِشت
شن – ماسه – سنگ ریزه
سِف
سفت و محکم و استوار
سَلَندَر
سرگردان
سو بودون
سبودان – جای سبو
سولاخی
سوراخی – گوشه گیر
سه گرنج
ناحیه بین ابروها
شاشش کف کرده
به حدّ بلوغ رسیده
شَخ
سفت و محکم
شخ شُل
به افرادی اطلاق می شود که در راه رفتن تعادل ندارند
شَرپَسیّ
صدای نواختن سیلی جانانه
شلخته
بی انضباط
شُلُفته
شل اُفتد
شِلوزار
بی بند و بار
شَغَس
نشیمن گاه
شَملَق
شمع لق – نااستوار – کج و کوله
شوُم
شام – غذای شب
شیوهَ
سرازیر شدن
صَفیل
معطّل و منتظر
صاف و راس
یک رنگ و بی ریا
عَراز
هول کردن
جوش تو عرازم دوید
هول کردم و دستپاچه شدم
علاوه تری نم هم داره
نه تنها بی تقواست بلکه فاحشه هم هست
غُر زدن
زیر پای کسی نشستن و او را بد راه کردن
غِرت و غورت رفتن
پُز دادن و به دروغ خود را بزرگ جلوه دادن
غُرُک
زنگوله ی کوچک
غُمبَسّی
صدای خروج ریح از بدن با شدّت
غُمبُل
باسَن ها
فاسق
رفیق مرد زن شوهردار
فِرز
زرنگ و چابک
ففارّه
فوّاره
فلون و بیسار
فلان و بهمان
قاش
قاچ
قُپَّه
سبدهای بافته شده از شاخه های نازک درخت انار
قفونداری
قپانداری
قَن
قند
قناس
کج و معوج
کُدُمبه
جمجمه
کَتک
ساس
کُچه پاره
دهان دریده
کشک مالیدن
کشک ساییدن
کَشَم
دامن من
کَشه
دامن
کُل بَستَن
کَبَره بستن زخم – پوست بستن
کُماشتون
کماج دان
کِمخا
نوعی پارچه ی ابریشمی
کُن
کُند
کِنِفت
آبرو ریخته – شرمنده
کودو
کدو
گُرسُم
کلثوم
گِرِنج
گره
گَمبار
گهن بار – نام عید و مراسم خیرات برای مردگان در
گورمحله
محله زرتشتی ها
گیپیلی
پهن و کوتاه و چاق
لَرد
بارانداز و محل فروش عمده کالا
لُرک
خشکبار که در مراسم گمبار و خیرات زرتشتیان
مازاری
حناسابی
ماسوره فروش
دست فروشی ماسوره که کنایه از کار بی قدر و منزلت است
مُدبِر
حلقه ی آهنی طوق مانند حدّ فاصل گردن بند و افسار گوسفند
مزرا
مزرعه
مالیده
عملی نیست – ملغی
مَقّات
مَقعد
چشم مَل
چشم شهلا
مَهرَه
انگور دانه درشت که برای سرکه مصرف می شود
مَهرِ آبله
جای آبله – لکّه ی جای آبله
میرچَماع
امیر چخماق
ناخشی
ویار حاملگی
نالاج
لاعلاج
نخشه
نقشه
نشک
نوک – منقار
نَشمَه
معشوقه ی پنهانی
نِشِسگاه
نشیمن گاه – مقعد
نَفَسِدشم
قربان نفس تو شوم
نِفله
معدوم
نِم کِرده
یار و معشوقه ی اختصاصی
نَمِسُّوِد
نمی سایید
نَمِلَّم
نمی گذارم
نیش
دهان گزندگان کنایه از دهان است
نیم چاشت
قبل از ظهر
نودا
ناودان
وارِخ
پایان پذیرفت
وَر
بَر
وَردَم
چاق و به حدّ بلوغ رسیده و خوش گوشت
وَرجِس
بَرجِست
ولات
ولایت
وِلنگاری
بی کار گشتن
وِلو شد
رها شد
هادِر
مواظب بودن – پاییدن
هَمِشته
بی دست واره – دست روی دست گذاشته
هِشتی
گذاشتی
هُتُلَه
هُل دادن
هُوّوَن
هاون
هُوَوسِّی
صدای آوار و خراب شدن عمارت
هِی و هِّی
مرتب و پشت سر هم
یَتا
یکتا
یخیده
یک خورده – قدری
یَهّو
یک دفعه ناگهان
یَشِّی
یک شاهی
یُغُر
درشت استخوان
یُغُرمُچ
درشت استخوان با مچ قوی